ایلیا جونمایلیا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره
مامان ایلیامامان ایلیا، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
بابای ایلیابابای ایلیا، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
ساخت کلبه زندگیمونساخت کلبه زندگیمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ایلیا گل پسره خونه ما

چهار ماهگی ایلیا جون

پسر نازم میخوام چهار ماهگیتو بهت تبریک بگم و ایشالله که همیشه صحیح و سالم باشی مادر. خیلی جیگر شدی بیشتر وقتها در حال خندیدنی، عاشق بازی و شیطنتی. جدیدا هم رو دست چپت میخوابی. خلاصه برات بگم عاشقتم و فقط میتونم خداروشکر کنم برای داشتنت برای دیدنت و برای در آغوش کشیدنت... دوستت دارم مامانی  چندتا از عکسهاتم برات میذارم.     ایلیا و فاطمه کوچولو دختره دختر دایی مامانی. جالبه که فاطمه کوچولو با دختر خالش رها کوچولو همش سر تو با هم دعوا دارن و میگن که ایلیا داداشه منه. رها وروجک که میگه من عاشق ایلیام. بذارش تو زودپز منم میرم تو فریزر بچه های امروزی اند دیگه ماشالله از همه چی سر در میارن... ما هم قده ا...
3 اسفند 1393

ایلیا خوش خنده

ایلیا عزیز دلم چراغ خونه سلام مامان. شما امروز 3 ماه و 23 روزته، و الان که دارم این مطلب . برات مینیویسم در خواب ناز بسر میبری. میخوام از این ماهت برات بگم: ایلیاجان این ماه شما به 7/5 کیلو رسیدی ماشالله داری روز به روز بزرگتر و شیرینتر و آقاتر میشی. بادهنت صداهای بیشتری در میاری مثلا میگی: آگوووو، آآآآآآآآ، هوووو، از دیشبم میگی بووووو فدات بشم این قده صدات قشنگه که نگو. همش دوست داری باهات حرف بزنیم. منم دایم دارم باهات حرف میزنم. هرکس که تاحالا دیدت میگه شیرینی و زود دلشون واست تنگ میشه. خیلی حرف برات دارم ولی ایشالله تو یه فرصت دیگه میام برات مینویسم الان شما از خواب بیدار شدی. عکسهای جیگر گوشه من در ادامه مطلب:...
30 بهمن 1393

ایلیا یه هلوی خوشمزه

پسرنازم الان شما 3 ماه و11 روز داری.  اگه بدونی چقدر شیرین و بامزه شدی.. خودتو توی دل هرکس که دیدت جا کردی. تو این مدت شما داری سعی میکنی که غلت بزنی و چند باری موفق به غلت زدن شدی. چهار روزه که داری برام قهقهه میزنی قربونت برم.  روزها باهات بازی میکنم و تو با خنده رضایتت و نشون میدی و وقتی میرم تو آشپزخونه گریه میکنی و دوباره خواهان بازی هستی و تا منو میبینی ساکت میشی و میخندی. وقتی تو خواب گریه میکنی رو سینه م میذارمت ساکت میشی و میخوابی باز. احساس میکنم خیلی به من وابسته شدی عین من که خیلی وابستتم. همش دلت بغل میخواد.  آدم از کت و کول می افته. ماشالله هزار ماشالله داری.  عاشقتم عزیزم خ...
18 بهمن 1393

آغاز سه ماهگی ایلیا

پسر خوشگلم شما دو ماهگی رو هم رد کردی. 7دی ماه بود که بردمت واکسن دو ماهگی زدی الهی قربونت برم که اینقد آقا بودی و زیاد اذیتم نکردی و منم چون تجربه نداشتم خیلی میترسیدم که زیادی تب کنی ولی خدا رو شکر بعدش خوابیدی و یه کوچولو گرم شدی عسیسم خیلی خوردنی شدی من وبابایی عاشقتیم. حالام چندتا از عکسهای این چند روز رو تو ادامه مطلب برات میگذارم.     پسرکم بخاطر پاقدم نازت بابایی این ماه ماشینشو عوض کرد تو این عکس بابایی داره میره برا تحویل ماشین.   خوشگلم زیاد به دستهات نگاه میکنی و باشون بازی میکنی خیلی عاشق خوردنشونی بیشتر اوقات دستهای کوچولوت تو دهنته.  اینجاهم بابایی بمناسبت ماشین نو بردمون رستوران و حس...
16 دی 1393

دوماهگی ایلیا

پسرم دیگه خیلی بانمک شدی و وقتی که تو کریر میذاریمت ذوق زده میشی و میخندی و پاهاتو محکم باز بسته میکنی. وقتی باهات حرف میزنم با لبخندهای نازت جوابمو میدی و منو از عشق لبریز میکنی. اما شبها جدیدا نمیخوابی و مجبوریم من و بابایی تا صبح بچرخونیمت تا کمتر گریه کنی نمیدونم مشکل بدخوابیهای شبانت کی برطرف میشه تا ما خیالمون از این بابت هم راحت بشه گل پسرم. عکسهای عزیزم در ادامه مطلب:                          ...
25 آذر 1393

چه عسلی شدی...

سلام به همگی... وای اگه بدونید پسرم چقد شیرین شده و تو دلبرو. دیگه از خودش صدا در میاره وبیشتر از قبل میخنده مامانی صدات و خیلی دوست دارم بنظرم نازترین صداییه که تو عمرم شنیدم. اینم چندتا از عکسهای شیرین کاری های این مدتت.                                         بابایی اینقدر که دوستت داره با اینکه صبح زود میخواد بره سره کار بازهم شبها میگرتت بغل تا بخوابی اما غافل از اینکه تو اونو میخوابونی قربونت بشم.  ...
21 آذر 1393

حموم چله گل پسرم

پسر قشنگم ماشالله واسه خودت مردی شدی و چهل روزگی رو رد کردی. روز دوشنبه 17آذر با بابایی بردیمت و با کاسه مخصوص دعانویسی شده آب چله رو روت ریختیم و غسلت دادیم ایشالله مبارکت باشه. اینم عکسهات بعد از حموم: ...
21 آذر 1393

احوالات پسر کوچولوی مامان در یک ماه.

عزیزدل مامان ماشالله واسه خودت عسلی شدیا!  عشقم الان یه ماهه که چراغ خونمونو روشن کردی و منو از واژه مادر لبریز کردی خدایا فقط میتونم سپاس بگم از اینکه یه فرشته سالم و خوب بهم دادی. قربون پسرم بشم که دیگه مامانشو از تنهایی درآورده و سرشو حسابی گرم کرده. مادرجون میگه ایلیا همراه اول مامانشه.  روحیات و اخلاق پسرم تو این مدت: *جیگرمامان خیلی بانمک شدی و دیگه وقتی آرومی برا خودت صدا درمیاری و به اشیا و در ودیوار خیره نگاه میکنی. *از وقتی بدنیا اومدی بیشتر وقتها اخم میکنی و الان چند روزه که خندت بیشتر شده مخصوصا بعد شیر خوردنت حسابی برا مامانی لبخند به لب مینشونی. *وقتی کسی رو برا اولین بار میبینی بهش ذل میزنی و...
7 آذر 1393