ایلیا جونمایلیا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
مامان ایلیامامان ایلیا، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
بابای ایلیابابای ایلیا، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
ساخت کلبه زندگیمونساخت کلبه زندگیمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ایلیا گل پسره خونه ما

اندر احوالات عزیزترین موجود دوست داشتنیه من

سلام پسرم خوبی مامان؟ این چند روز دل مامان گرفته و بغض بدی تو گلوش گیر کرده،علت؟نمیدونم چرا؟ و اما احوالات گل پسر خودم تو این چندروز: ماشالله تپلی تر شدی و تو شکمم حسابی میچرخی! تو آخرین معایته ای که رفتم خانم دکتر گفت که قندت داره زیاد میشه مواظب باش! آخه میدونی تو بارداری هندونه زیاد خوردم همون باعث شده که قندم بره بالا و بخاطر آبدار بودن وزنمم یکم صعودیتر بشه ولی خداروشکر این چندروزه خیلی دارم مراعات میکنم که خدایی نکرده مشکلی واسه گل پسرم پیش نیاد. خداروشکر دیگه بدنم به شرایط با هم بودن عادت کرده و نمیدونم بعد تولدت چطوری این فراق و نبودنتو تحمل کنم... با اینکه اوایل بارداری خیلی سخت بود و اذیت شدم بخاطر ویار و ...
17 مرداد 1393

پسرم همه زندگیمه

                      لالا لالا گل ریحون دوتا فال و دوتا فنجون توی فنجون تو لیلی تو خط فال من مجنون لالا لالا گل خشخاش چه نازی داره تو چشماش پر از نقاشیه خوابت تو تنها فکر اونا باش لالا لالا گل پونه گل خوش رنگ بابونه دیگه هیچکس تو این دنیا سر قولش نمیمونه لالا لالا شبه دیره بببین ماهو داره میره هزارتا قصه هم گفتم چرا خوابت نمیگیره؟؟ لالا لالا گل لاله نبینم رویاهات کاله فرشته مثل تو پاک...
3 مرداد 1393

ایلیا هم امسال مهمان خداست

سلام  کوچولوی دوست داشتنی من! احوال گل پسرم؟ خداروشکر همه چی تا حالا خوب بوده و وفق مراد هردوتاییمون. ماه رمضون امسال تو مهمون دلم بودی هر چند سعادت روزه داری نصیبم نشد ولی از خدا بخاطر این هدیه زیبایش سپاسگزارم. انشالله سال دیگه عطر خوش حضورتو توی آغوشم استشمام میکنم قربونت برم گل پسرم. دیگه کم کم دارم برای دیدن و به آغوش کشیدنت بی تاب میشم هرچند میدونم روزهای بارداری دیگه برنمیگرده...   و همین نکته است که من و آروم میکنه . ایشالله سالم و صالح باشی عزیزم. الان که دارم این مطلب و برات مینویسم بیست و پنج هفته و شش روز از با هم بودنمون میگذره و من روز به روز به تو وابسته تر میشم من به لگد های تو که تو هر موق...
24 تير 1393

نی نی ما کاراته کار است!!!

                                                    دل که هوای پرواز میکند دل که بی تاب ماندن میشود چشم ها که بهانه باریدن میگیرند زبان که زمزمه نیایش میجوید دست ها که تشنه قنوت دعا میشوند نسیم رحمت وزیدن میگیرد ابرهای فاصله کنار میروند....   یه سلام مخصوص برای گل پسر خودم،خوبی مامانی؟ عیدت مبارک قشنگم این روزها سر مامانی شلوغه امتحانامه و با پایان نامه درگیرم که انشالله درس و امتحانارو خوب تموم کنم و دیگه خودمو اتاقت رو برای تشریف ف...
22 خرداد 1393

به نیمه راه رسیدیم!

سلام عزیز دل من! یه خبر خوش دارم برات جیییییییییییییییییییییییییییگر اگه گفتی! . .. ... بعله درست گفتی !!!!  من و تو به نیمه بارداری رسیدیم.  ایشالله باقی روزهای باقی مانده هم که توی شکم مامانی هستی با سلامتی تو زوده زود بگذره و بیای بغلم آخ که اگه بدونی چه حس خوبیه وقتی که آدم پاره تنشو به آغوش میکشه. به مناسبت نیمه شدن این روزهای قشنگ من و بابایی برات یه جشن کوچولوی دو نفره گرفتیم و خدا رو بخاطر هدیه بزرگ و زیباش سپاس گفتیم.  خداجونم شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررت. ما صمیمانه منتظرت هستیم فدات بشم. دوستت داریم جیییییییییییییییییییییییییییییییییییگر.  ...
8 خرداد 1393

نمیدانم چه هستی فقط میدانم که هستی

سلام تربچه مامان! خوبی؟ مامان بازم سوم خرداد رفته بود سونوگرافی تا ببینه وضعیتت چطوره؟! و از جنسیت شما دیگه مطمین بشیم که شما حتمی گل پسری!  اما انگاری شما خیال نداری که بگی 100% دکتر شاکری که 31 فروردین توی آزمایش غربالگری جنسیتت و درست گفته بود به ما یا نه! آخه میدونی جوجه مامان شما توی همه سونوها پاهاتو کاملا بسته بودی و دکترهم هر کاری کرد نتونست پاتو باز کنه... مامانی هم که دیگه طاقت نداشت و ساکت فقط به مانیتور ذل زده بود تا اینکه دکتر گفت خانم پاشو که این بچه شما ما رو گذاشته سر کار!!!!  منم خوشحال بودم از اینکه تو سالمی ولی ناراحت بودم که بازم خریدت میمونه تا از جنسیتت کاملا خیالم راحت شه... آخه میدونی...
8 خرداد 1393

برگی از یک حضور

خدایا کمکمان کن تا بتوانیم از این امانت الهی که به ما سپردیش تا حد توان به بهترین نحو نگهداری کنیم واین گل خوشبوی بهشتی را به ثمر برسانیم. پسرم ایشالله زیر سایه پر مهر خدای خوب و مهربون بتونی زندگی خوبی داشته باشی و چشمای نازت هیچوقت از روی غم نمناک نشه.    خداکنه این روزهای سخت و صد البته لذت بخش بارداری هم با خوبی و خوشی و سلامتی برای هردومون بگذره و بتونم زودتر بغلت کنم پسر نازم!  من و بابایی عاشق فرشته های کوچولو بودیم تا اینکه یک روزی که توی حرم امام هشتم بودیم از آقا امام رضا یک نی نی سالم و صالح را خواستیم و خدا هم لطفشو در حق ما تمام کرد و چند ماه بعد از حضور خودت ما رو با خبرکردی.  و الان ...
8 خرداد 1393